- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دارد اُمُّ الـــوقـــار مـــیآیـــد خــوشـی روزگــار مــیآیــد کوثر از چشمه سار مـیآیـد بــرکـت بــیشـمـار مـیآیــد بـا قـدمهـای غـرق بـارانـش عـطر و بـوی بـهـار مـیآیـد مـثـل بــاران زلال مـیبـارد مـثـل گـل بـا وقــار مـیآیــد سـایـۀ لطف اوست گـستـرده بــرکـت ایـن دیــار مــیآیــد دارد این خـلـقـت خـدایـی را آبــرو، اعـــتـــبــار مــیآیــد دخـتری از سلالـهای روشن دخـتـری ریـشـه دار مـیآیـد نـور چـشـم خـدیـجـۀ کـبـری مـصـطـفـی را قـرار مـیآیـد دختـری که نبی به مـادریش مـیکــنــد افـتــخــار مـیآیـد دختری که خدا خودش گفته: بـه شـهِ تـک ســوار مـیآیـد دخـتـری که برای هـمـسریِ صاحـب ذوالـفــقــار مـیآیـد همسری که برای دفع خـطر از عـلـی، پـایِ کــار مـیآیـد هـمسری که به یاری رهـبر وســـط کــار زار مـــیآیـــد مـحـور اهـل بـیـت مــیآیــد مــادر ایـن تـــبـــار مـیآیــد مــــادر یـــازده ولــیِ خـــدا مــادر انــتــظــار مـــیآیـــد مادری که به دامنش شیـری مـثـل زیـنـب به بـار مـیآیـد دستِ رد که نـمیزند هرگـز بــا گــداهــا کــنــار مـیآیــد به خدا صبح محـشر کـبـری حُـبّ زهــرا به کـار مـیآیـد پیرهـن در زفـاف میبخـشـد آبـرو بـر عـفـاف میبـخـشـد فاطمه فاطمه است چون دریاست فاطمه فاطمه است چون زهراست فاطمه فاطمه است چون نورش در نفـس های آسمان پیداست فاطمه فاطمه است، معلوم است هر کلامش هزار و یک معناست فاطمه فاطمه است چون فردا شافع روز محـشر کـبـراست فاطمه فاطمه است چون محشر شیعهاش از شرار نار جداست فاطمه فاطمه است چون شوری در دل عـاشقـان او برپـاست فاطمه فاطمه است، با حیدر پـای تا سـر فـدایی مـولاست فاطمه فاطمه است ای مردم فاطمه فاطمه است بیکم و کاست باغ احـمد چه کـوثـری دارد خوش به حالش، چه مادری دارد میدهد بوی گل، شمیم گلاب جاری از عطر او بهشتی ناب رو گرفـتـه ز چـشـم نـابـیـنـا داده او آبرو به حُجب و حجاب نورِ خورشید، صورتش هر روز نیمه شب، نور چهرهاش مهتاب اول و آخـرین سـلام رسـول پشت این درب میرسد به جواب پشت این بـاب میزنـم زانـو میرسم به بهشت از این باب هر کسی فاطمه نگاهش کرد نـفَـسـش میشود دلیلِ ثـواب بس که بیبی گرفته دستم را رفته از دست من حساب و کتاب فـاطمه غـرقِ در توسّـل بود همۀ شهر، جز علی در خواب ای قـرار عـلــی ولــی الــلـه الـســلام عــلـیــکِ یــا اُمــاه سِرّ والیل و روح قرآن است سیرهاش وصف صبر و ایمان است خلقت از برکت وجودش بود همۀ خلق جسم و او جان است یکی از معـجـزات او فـضّـه خادم اوست هر که سلمان است آب مهریهاش، زمین مُلکـش عالم از برکتش مسلمان است روزی سال ماست در دستش برکت سفرهاش فراوان است نان این سفره را به ما بدهید جای دستان او بر این نان است چـادرِ مشکـیِ پُـر از نـورش پـرچـمِ انـقـلاب ایـران است فـاطمه مـادر حـسینی هاست فـاطـمه مادر شهـیـدان است مطـمـئـنم دعـاش، پـشت سر رهـبـرم سید خـراسـان است انــقــلابــیام و حـسـیــنـیام پــیــرو مـکـتـب خـمـیـنـیام فــاطــمـه جـلــوۀ خــدا دارد نـفَـسَـش عــطـر ربّـنــا دارد نیـمه شب در قـنوت بارانش گریه، گریه، دعـا، دعـا دارد در کرامات او همین بس بود پـسـری مـثـل مـجـتـبی دارد با وجـود حسین معـلوم است دامـنـش بـوی کــربــلا دارد جان حیدر به جان او بند است خـانه با بـودنـش صـفـا دارد مـانـد پـنـهــان مـزار او امّـا حبّ او بیـن سیـنـه جـا دارد ماندهام آن که عرش جایش بود پس چرا زیر دست و پا دارد بـگـذریـم، آن امـام مــیآیــد صــاحـب انـتــقــام مــیآیــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای حُـسـن مَـطـلع همۀ عـاشقـانـهها حـس لطیـف پُـر شده بین تـرانـههـا زهـراتـرین سـتـارۀ اوج کـرانـههـا از تـو شـنــیـدهانـد تـمـام زمـانـههـا دیگر به خانۀ همه دختر مقدس است با جلـوۀ تو واژۀ مـادر مقـدس است دیگر رسیـده است زمـان رسیـدنت سیب بهشت، لحظۀ از شاخه چیدنت گوش خـدا نـشسته به پای شنـیـدنت چشمان مرتضی شده مبهوت دیدنت تو آمـدی برای نـبـی مـادری کـنـی هجده نفس به پای علی حیدری کنی هـر واژۀ رسیـده کـنـار تو کـال شد عاشق شدن بدون تو امری محال شد تصـویـر آب با نـظـر تـو زلال شـد قـرآن به یمن سورۀ تو لم یـزال شد شبهای قدر ما به تو پیوند خورده است تقدیر را خدا به دو دستت سپرده است هر كس كه دم زده ز كلامت كلیم تر ای از همه به امـر ولایت سهـیم تر در بـیـن خـانـوادۀ رحمت رحـیم تر هر نسل دورتر شده از تو عقـیم تر نسل تو نسل یَلتَـقـیان و مطهّر است هر کس که بوده دشمن نام تو ابتر است یك مصحف الـهـی غـرق مطالـبـی مثل اصول دیـنی و ارکـان واجـبی تو مظهـر العـجـائب شاه عـجـائـبی مـصـداق دیـگـر اســد الله غــالـبــی قـرآن نـوشتـه است به دریـا ملـقّـبی اصلا علی تویی که به زهرا ملقّبی تو آمـدی جهـان محـقـر بـزرگ شد با تو مقام و رتبۀ مادر، بزرگ شد هر کوچکی به نام تو دیگر بزرگ شد اینگونه بود سورۀ کوثر بزرگ شد هستی شبیه دستۀ دستاس دست توست عالم فدایی دل حیـدر پرست توست جاری شد از خروش (قنوت تو صد قنات) ای دختر مباهـله، ای هـمسر زکات نام تو نقـش بر عـلـم کـشتی نجـات ای مادر حماسۀ حیَّ عـلی الصلات در کـربلا و شـام، تو در یاد زینـبی حس غـرور مخـفـی فـریاد زیـنـبی فرزندهای تو همه طـوفان غـیرتـند در جنگ و صلح مرد نبرد و شهامتند فـرزنـدهای تو هـمه مست ولایـتـند لب تشـنههای جـام شراب شهادتـنـد فرزندهای تو حـسنی و حـسیـنیاند دلدادههای نهـضت پـاک خـمیـنیاند موج محبتت به دل من نشسته است با عشق تو طناب تعلق گسسته است مادر! شبیه تو دل ما هم شکسته است ( بر سینهام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سیـنۀ سینا نـمیدهم یک ذرّه از محـبّت زهـرا نمیدهم)
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هر بهاری با گل رویش شکوفا میشود غنچه با لبخند معصومانهاش وا میشود تین و زیتون را میان گلشنش میپرورد هرچه میخواهی در این گلخانه پیدا میشود مادر آب است و الطافش همیشه جاری است شک ندارم گر بخواهد قطره دریا میشود مادری بر یازده خورشید عالم به کنار پیش از این ها فاطمه اُمِّ ابیها میشود یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد گر نباشد مرتضی تنهای تنها میشود باء بـسم الله اگر تـأویل دارد با عـلـی »قل هوالله احد » تفسیر زهرا میشود هرکسی تعریفی از بانو ارائه میدهد در کتاب الله زهرا «قدر»معنا میشود صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه ست علت خلـق دو عـالـم مـادر ما میشود قرب یعنی همنشینی با عـلی و فاطمه »روزبه»در خانهاش»سلمان منا» میشود معجزه یعنی همین که سائل امروز او با گـدایی کـردنش آقـای فـردا میشود بیگمان همواره احیای ولایت کار اوست تا قـیامت ناجی «سیدعـلی»ها میشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون خدا خلقت صدیقۀ کبری میکرد صورت عصمت خود را متجلا میکرد تا عـلـی آیت عـظـمی نَـبُـوَد بـیهـمـتا ذات حق خلقت صدیقۀ کـبری میکرد ازدواج عـلـی و فـاطمه با آن برکـات چشمهای بود که پیوند دو دریا میکرد رازی از اعظم اسماء و صفات خود را با یکایک صفت فـاطمه معـنا میکرد ذات زهرا به اُمم نیست کسی مانندش نور زهـرا ز رُسُل حلّ معـمّا میکرد مصحف او که امامان همه را در بر بود رازهایی است که روح القدس انشاء میکرد فضۀ خادمـهاش مرتـبـۀ مـریـم داشت قـنـبـر خـانـۀ او کـار مـسیحا میکـرد در حضورش همه هستی به رکوع آمدهاند فخـر از سجـدۀ او حیِّ تعـالی میکرد ز چه عـالـم نـشود مجری فـرمودۀ او کآنچه میخواست خدا فاطمه اجرا میکرد اول خـاتــمـۀ هـر سـفــری پـیـغـمـبـر عـزم دیدار حـرمخـانۀ زهـرا میکرد بـاز میشد درِ جـنات خـدا بر رویـش تا درِ خانه به روی پدرش وا میکرد مرتضی چشم خدا بود خـدا را میدید هر زمان بر رخ زهراش تماشا میکرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیـرین تو آمد بر لـبم، شاعـر شدم رشتهای بر گردن ابیات من افکـنده دوست میبرد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست نـاگـهـان دیـدم کـنـار خـانـۀ پـیغـمـبرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم چرخ میزد یک نفس، روح القدس دور و برم تا نـوشتم فـاطـمه، بوسید برگ دفـترم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند خانهات را عطر ریحانه معطر میکند دیدنش بار رسالت را سبک تر میکند دختر است اما برایت کار مادر میکند دخـتران آیات رحمت، مـادران مهـر آفرین میشود اُمِّ ابـیهـا، هر دو با هـم، بعد از این
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در محفل عاشقان بخـوان مهدی را تبریک بگو از دل و جان مهدی را در سجده پس از ولادتش دخت نبی میگفت که یا رب برسان مهدی را ********************** امشب که نـبـی خـنـده به لبهـا دارد دامـان خـدیـجـه عـطـر زهـرا دارد میبوید و میبوسدش و از همه بیش بــوســیــدن دسـت او تـمــاشـا دارد ********************** جبریل به عرش نقش کوثر زده است طوبی گل تسبیح به پیکر زده است از خـانـۀ کـوچـک مـحـمـد امـشـب خورشید زمین و آسمان سر زده است ********************** امشب که خدیجه روی خندان دارد از عـالـم قـدس چـهـار مهمان دارد زهراست به دامنش و یا در دل شب خـورشیـد درون خـانه پنـهـان دارد ********************** امشب همه آیـات جـلی سجـده کـنند بر درگـه لطـف ازلـی سجـده کـنـند از بعـد ولادتش به شکـرانۀ دوست زهـرا و محـمد و عـلی سجـده کنند
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
پخش سبک (به سبك السلام ای خاتم) السلام ای یـاس طاها، فـاطـمه اُمِّ ابـیهـا السلام محـبوبۀ حق، فـاطمه همسر مولا عزیز سرمدی، تو دخت احمدی که از الطاف حق، به دنیا آمدی مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* تهنیت بر مصطفی باد، جشن میلاد گل یاس همه عالم شد معطر، تهنیت یا ایها الناس به هر جا زمزمه، خوش آمد فاطمه که در محشر شود، شفـیعۀ همه مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* حق عطا کرد بر پیمبر، کوثر این زهرای اطهر فـاطـمـه اُمِّ ابیهـا، هـمـسر سـاقـی کـوثـر همه دلشاد از او، جهان ایجاد از او دلـم از مقـدمش، شده آبـاد از او مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* تهنیت بادا محبان، چون جهانی غرق نور است در زمین و آسمانها، شادی و بزم و سرور است به سجده قدسیان، که شد کوثر عیان خدیجه غرق شوق، پیمبر شادمان مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* قسمت ما کربلا کن، هم نجف هم سامرا کن فاطمه جان جان مولا، حاجت ما را روا کن همه مهر و وفا، به هر دردی دوا نظر کن سوی ما، تو ای خیرالنسا مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* ای که بر خلق دو عالم، مهدیا مشکل گشایی عشق تو داده به دلها، نور امید و صفایی یگـانه دلبری، به عـالم رهـبری الا یابن الحسن، امام و سروری اباصالح بیا، ابا صالح بیا (۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غنچه زده مثل یک گل خنده روی لب طاها به یـمن مـقـدم زهـرا حـضـرت اُمّ ابیهـا مبارکه، جـلـوۀ نـور الهـی جـان احـمـد جـان حـیـدر از سوی حق، گشته نازل نور اعطینا به قرآن پیمبر به یُـمن او، همۀ عالم بهشت رحمت حق شد سراسر مظهر لطف و حقیقت رحمت سورۀ قـدر صحـیـفۀ عصمت عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳) *********************** طلوع شمس جمالش به لطف ایزد سرمد مـبـارکه یا خـدیـجـه مـبـارکه یا مـحـمـد وجـودِ او، از سما تا به زمین در حالِ اِجـلالِ نُـزولِ مقـام او، واقـعـاً که بـرتـر از انـدیـشه و کُـلّ عُـقـولِ عبادت و بـندگی تنهـا فـقـط با امضای زهـرا قـبـولِ شـکـر للّه که فـدای زهـرائـیم تا قـیامت ما گـدای زهـرائـیم عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳) *********************** خدا خودش میداند که آرزوی ما همینه وهابـیت بشه نابود ما هم بیاییم به مدینه یا فاطمه، حاجت این سرباز ای لشگر عشق و روا کن یا فـاطـمه نوکـرا و سینه زنهای حسینت رو دعا کن یا فاطمه ما رو اهل امرِ بر معروف و اهل کربلا کن امر ِبر مـعـروف مرامِ آل الله نـهـی از مـنـکـر پـیــام آل الله عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جـشن مـیـلاد گـل یـاس پیامبر آمده گل بریزید عاشقان زهرای اطهر آمده جلوۀ این، نـورِ سـرمد تهنـیـت باد، یا مـحـمـد فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ عصمت ذات خداوندی به دنیا آمده عیدی از مولا بگیر زیرا که زهرا آمده ذکر جنت، ذکر رضوان فاطمه جان، فاطمه جان فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ کـوثر قـرآن چه زیبا و مطهـر آمده روح ما بین دو پهـلـوی پیمبـر آمده گویم از جان، با دلی شاد یا خـدیـجـه تهـنـیت باد فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ کُفو مولا جان طاها آمده خوش آمده حـضرت اُمّ ابـیهـا آمده خـوش آمده رکن و بیت و زمزم است او آبـروی عـالَـم است او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ حقّ این دختر بیا و از سرِ لطف و وفا یکی مدینه روزیِ این جمع کن یا مصطفی عیدیِ ما را عـطا کن قـسمت ما کـربـلا کـن فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قــرآن گـشـودم آیـۀ مـحـشـر بـیــاورم میخـواستـم که سـورۀ کـوثـر بـیاورم من کـیـستـم ز شـأن تو سر در بیاورم بـایـد کـسـی شـبـیـه پـیـمـبــر بـیـاورم هنگام وصفت عـقل مرا ترک میکند معـراج رفته شأن تو را درک میکند با نور تو زمین شـرف آسـمان گرفت چل روز مصطفی ثمری بیکران گرفت پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت تا آمـدم بـگـویـم زهـرا زبـان گـرفـت گـفتم که رخصتی بده بهـتر بخـوانمت مهـرت اجازه داد که مـادر بخـوانمت مادر سلام، گـوشۀ چـشمی به ما کنید مـادر سـلام، درد مـرا هـم دوا کـنـیـد با این امـیـد در زدهام تـا که وا کـنـیـد لطـفی به این اسـیـر یـتـیـم گـدا کـنـیـد حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست من سائـلـم هـمیـشه بـرایم انـار هـست یا آیه آیـه آیۀ خود «هـل اتـی» کـنـی یا از کـرم لـباس عـروسی عـطا کـنی چـادر امـانـتـی بـدهـی تـا چـهـا کـنـی یک قـوم را به نـور خـدا آشـنـا کـنـی دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد خـاکی که زیر پای تو آمد بهـشت شد دنیا تـمام ظـلـمت و تو مـاورای نـور با تو کم است فـاصله تا انـتهـای نـور هـمـسایـهات اگر که شده آشنـای نـور این بوده است از برکـات دعـای نـور در آسمان نور چه بدری، شبیه توست در سال یک شب است که قدری شبیه توست در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود یـادآور بـهـشـت خــدای جـلـیــل بــود سرچشمۀ وضوی تو از سلـسبـیل بود جـاروی خـانـۀ تـو پَـر جـبـرئـیل بـود دنـیا به پـای مهـر تو از شـرم آب شد آبـی که گـشت مهـریـیـۀ تو گـلاب شد آنکه تو را به جملۀ «لولاک» میشناخت درک تو را فراتر از ادراک میشناخت پرواز را چه کس بجز افلاک میشناخت بانوی آب را پـدر خاک میشناخت... نام پـدر هـمیـشه به دنبـال مـادر است خیر العمل محبت زهرا و حیدر است دیگر توان از تو سرودن قـلـم نداشت این روز مادری دل من غیر غم نداشت رفتم مدینه آنچه که میخواستم نداشت گـفتم زیـارتـش کـنم اما حـرم نـداشت مـرغ دلم که داشته یک بام و دو هـوا بیاخـتـیـار پر زده اکـنـون به کـربـلا حـالا عـجـیب نـیـست اگر بـیمـقـدمـه پــرواز مـیکـنـیــم حــوالـی عـلـقـمـه آنجا که قـد خـمـیده رسیده ست فاطمه او روضه خوان و در حرم افتاده همهمه حال و هوای صحن دلم نیـنوایی است شب های جمعه فاطمه هم کربلایی است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خسران زده است هر که توکل نمیکند بـر خـاک چـادر تـو تـوسـل نـمیکـنـد یا بـلبـلـی که طوف سر گـل نمیکـنـد قـلـبـم مـیـان سـیـنـه تحـمـل نـمـیکـنـد امشب نخـواند از جـلـوات خـدایـیات از تـابـش و تـلالـؤ خـیـرالـنـسـایـیات ای که کنیز خانهات از عالمی سر است نامت نجات بخش هزاران پیمبر است یک گوشه از تجلّی تو قدر و کوثر است کوثر شدی و ساقی این چشمه حیدر است حوریهای و دور و برت جای خار نیست غیر از علی نصیب تو در روزگار نیست صاحبْ کتاب… باطن قرآنِ مرتضی زیـبـا تـرین سـتـارۀ تـابـان مـرتـضـی جان تو هست جان نبی جان مرتضی لبخند صبح و شام تو رضوان مرتضی وصله بزن به چـادرت اما فـقـط بخند رخت عروسیات بده زهرا؛ فـقط بخند بر سائلت بـزرگی و سرمـایه میرسد آنـقـدر که عطای گـرانـمـایـه میرسد در مدح بـنـده پـروریات آیه میرسد نان میپزی و باز به همسایه میرسد این بار نه؛ نده همهاش را به این و آن افطار کن بس است عطای دو لقمه نان حتی به مریـمـش ذکـریا نگـفـته است اصلا کسی به دخترش این را نگفته است قطعا رسول صحبت بیجا نگفته است بیخود به تو که «اُمِّ ابیها» نگـفته است تـو مــادر امـیـر حـجـازی و کـوثـری از مـریـم و خـدیـجـه و آسیه بـرتـری مهر تو در خرابۀ این دل عنایت است روح تمام بنـدگـی از این محـبت است نامت به لب رسید، همین هم عبادت است خدمت به آستان تو عین شرافت است این ظرف دل به یمن وجودت شریف شد کـار دلـم به لطف نگـاهـت ردیف شد امشب بیا دوبـاره حدیث کـسـا بخوان سیـب بهـشـتی نبوی هـل اتـی بخـوان در جـمـع ما بیا و کـمی ربـنـا بخـوان مادر به جای ما همه اغـفـرلـنا بخوان از بخشش تو قـلـب خـدا شـاد میشود ویــرانـه خــانـۀ دلــم آبــاد مــیشــود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
صـبــح شــور آفـریـن مـیــلادت لحـظه ها چون فـرشتگـان شـادند چـار تـن بـانـوی بـهـشـتــی هــم گـل فـشـانـدند و دل ز كف دادند داد فـرمــان، خـدا بـه پـیـغـمـبـر كـه: «فَـصَـلِّ لِــرَبِّـكَ وَ انـحَـر» مـثـل «حـوّا» شـمـیــم جـنّـت را «مریم» آن جا به یك اشاره گرفت بوسه بر خاك پایت «آسیـه» زد دامنت را به شوق، «ساره» گرفت جـز تـو ای مـعـنـی «كـلام الله» كـیـسـت شـایـسـتـۀ «سلام الله»؟ ای وجودی كه در كـمـال شهـود هستی ات نورِ عـالمِ غـیـب است نـام پــاك تـو بـی وضــو بُــردن نزد اصحابِ معرفت، عیب است بـا عــلـی نُـه بـهـار پــیــوسـتــی دَرِ خـواهش به روی خود بستی بـه خـدا، خــانـۀ گِــلــیــن تـو را اشـتـیـاق حـبـیـب، پُـر كرده ست عـطـر ناب « لِـیُـذهِـبَ عَـنـكُـم » بوی« امَّن یُجیب » پُر كرده ست حلقه زد گرد چهره ات چون ماه هـــالــۀ « اِنَّـــمــا یُـــریـــدُ الله » لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی خستگان را به مهر، تسكـیـن داد تا سه شب، قوت خویش را هر شب به یـتـیـم و اسـیـر و مسكـیـن داد در شگفت از تو قـدسیـان مـاندند سـورۀ نـور و هـل اتـی خـواندند چه كسی میبَـرد گـمـان كه خـدا بـه كـنــیــز تـو رتــبــۀ كــم داد؟ فـضـه شـد مـیـهـمـان مـائــده ای كه خدا پیش از این به مریـم داد مـیتـوان بـا مـحـبـت تـو رسـیـد به رهـایـی به روشـنـی بـه امـیـد نیـمـه شب ها كه در دل محـراب ذكــر آیــات نـــور داشـــتـــه ای ای نـمـازت نـهــایـت مــعــراج! عرش را پشت سـر گـذاشتـه ای بـاغ سـجـاده غـرق عطر تو بود هـمـه آفـاق، زیـر چـتـر تـو بـود صلح سبز«حسن» كه جـاری شد چـشـمـه در چشمه از پیامت بود نـهـضـت سـرخ روز عــاشــورا شـعـلـه در شعـله از قـیـامت بود خطبه را زینب از تو چون آموخت سخـنـش ریـشـۀ سـتـم را سوخت ای دلـت در كـمـال بــی رنـگــی از هـمـه كـائـنـات، رنـگـیـن تر! بـــــود بـــــار امــــانــت از اول روی دوشت ز كـوه، سنگـین تر تــو مــنــزّه تــریــنِ زن هــایــی بـر بـلـنــدای نـــور، تــنــهــایــی بـا هـمـان دست عــافـیـت پــرور كـه پــرســتــاری پـــدر كـــردی از امـــام زمـــان خــــود، یــاری در هــیـاهــوی پـشـت در كـردی سـرمــۀ دیــده، خـاك پــایـت بــاد هــمـه هـسـتـی ام فــدایـت بــاد...
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت احـمـد از و، پـیـام جهان آفـرین گرفت یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت شکر خدا، که گـلبن احمد به گُل نشست ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت در سر، اَمیـن وحی، هوای خلیل داشت بهر خـدیـجـه، مـژدۀ رب جلیـل داشت صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت بر خاتم رسل، سخن از سلسبـیـل گفت بس تهنیت ز جانب حق، جبـرئیل گفت گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد شـام تـو را، جـنـیـبـهکـش آفـتـاب کـرد نـامـی بـرای دخـتـر تـو انـتـخـاب کرد و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد ز آن در نُبی خـدای تو نامید کـوثـرش تا بی وضـو کسی نـبَـرد نام اطـهـرش ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت تو عـصـمـت خـدا و بـهـشـت محـمدی تـو مـفـتــخـر بـه امابـیــهـای احـمــدی ای اسوه محبت و، ای مظهـر عـفـاف! ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف ای بوده با صفـات خـدایـی در اتّصاف نامی اگر بهجاست ز سیمرغ و کوه قاف درک مقام توست که امکانپذیر نیست ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست شـادابـی حـیـات، ز انـفـاس فـاطمهست دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمهست فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمهست از گـل لطیفتر دل حساس فـاطمهست قـلـب رسـول، شـیــفـتـۀ زنـدگـانـی اش جــان عـلـی، فـریـفـتـۀ مـهـربـانـی اش گـفـتی از او مـدیـنـه مُنوّر شود که شد از عطر ناب یاس، معطر شود که شد جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد میخواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد دنیا پر از ذُراری زهـرای اطهر است والله، جــای گــفـتـن الله اکــبــر اسـت! ما شـاعران به قـافـیه پرداختـیم و بس! عمری به وَجهِ تـسمیـه پرداختیم و بس از متن، هی به حـاشیه پرداختیم و بس از تـو فـقـط به مرثیه پـرداخـتیم و بس بایـد اگـر مـعـارف نـاب تو زنـده کـرد کی میتوان به فـاطمه گفتن بسنده کرد ما بـهـرهای ز فـیـض تو اغلب نداشتیم انگـار جـز فـدک ز تو مطلب نداشتـیم آگـاهـی از مـعـارف مـذهب نـداشـتـیـم کاری به کار عـزّت مکـتـب نـداشتـیـم تـرسم از آن که کار، برادر! بَـتَر شود وز این که هست، فاطمه مظلومتر شود ایـنک که هـست امت اسـلام در خطر بحـریـن در محاصره و شـام در خطر بـیـتالـحـرام بـاز از اصنـام در خـطر حج و منا و مشعر و احـرام در خطـر چـشـم امـیـد شیـعـه به بیداری شماست زهـرا در انـتـظـار وفـاداری شـماست روزی که یاس فـاطمه تکـثـیر میشود اسـلام در زمـانــه فـراگــیــر مـیشـود عـالـم پُـر از شـمـامـۀ تکـبـیـر میشود دنـیـایـی از مـکـاشـفـه تصویر میشود آیـد نـدا که کـعـبـۀ مـقـصـود مـیرسـد از گـرد راه، مـهـدی مـوعـود میرسـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در آسـتــانـۀ مــیــلاد حــضـرت زهــرا بـرای عـرض ارادت بـه سـاحـت دریـا نـشـسـتـه ام بـنـویـسـم بـه نـام مـادر، تـا خــدا مــرا بـنـویـسـد بـه پـای نـام شـمـا اگـرچه کـمـتـر از آنـم که دلـبـرم بـاشی خدا به امر خودش خواست مادرم باشی هوای عشق چه حال و هوای زیبایی ست جنون، بهـانۀ خـوبی برای رسوایی ست شبی که عرش منوّر به نور زهرایی ست شب طرب، شب دیوانگی و شیدایی ست شبی که معجـزه های رسـول، کـامل شد شبی که سورۀ کـوثـر به عینِ نـازل شد شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد خـدا بـه نـور خــدا هـدیـه ای مـنـوّر داد به اذن خـالق یکـتا، زمین، زمان، فریاد: پـیـامـبـر! قــدم فــاطــمــه مـبـارک بـاد قـیـام کـرد زمـیـن، نــور مـنـجـلـی آمـد دلـیـل خـلـقـت پـیـغـمـبــر و عــلـی آمـد همین که دست زمین، آسمان بغل شده است دهان عرش الهی پر از عسل شده است به دستخطِّ خدا سوره هم غزل شده است و این برای نبی خیرُ ما نَزَل شده است: خـدا بـرای تـو خـیـر کـثـیر می خـواهد برات، مـرهـم زخـم غـدیـر می خـواهـد خــدا نـوشت: بـگـویـیـد مـهـربـان بـانـو خدا که صاحب باغ است، باغـبـان بانو قـیـامت اسـت تـمـنـای ایـن و آن، بـانـو هـمـیـشـه منـبـع الطاف بـیکـران! بـانو! اگر نـفـس بدهی، دست هم نمی خـواهم برای مـدح تو گـفـتـن، قـلم نمی خـواهم عطای دست تو تـفـسیر کـرده انسان را بـخـاطـر تو خـدا وعـده داده بــاران را دعـای نـور تو تب دار کرده سـلمان را به بـاد داده دگـر دودمــان شـیــطـان را دعـای نـور بخوان، ما هم اهـل ایرانـیم بخـوان که ما همه ذریـه های سلـمانـیـم دعا بخـوان، پـر جـبـریل را مـنـوّر کن کمی مـلائـکـه را با خودت بـرابـر کـن بـرای نـافـلـه، سـجــاده را مـعـطـر کـن خـدا بـرای پـیـمـبـر نـوشـت: بـاور کـن نگاه عرش به راز و نیـاز فـاطمه است خلاصه نه، همۀ دین نماز فـاطمه است تـمـام قـافـلـه را وقـف مـرتضی کـردی همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی و در جـوار خـدا، جـار را دعـا کـردی چه خـوب دِیـن به همسایه را ادا کردی هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر برای شـیـعـۀ امـروز هم قـنـوت بگـیـر نظـر به اینکـه خـدا بر شما نـظـر کرده تـو قـبـل خـلـقـت آدم شـدی نـظـر کـرده خــدا وجـود تو را مـنـجـی بـشـر کـرده عـلـی کـنـار شـما خـسـتـگـی بِـدَر کرده غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت طلـوع لحظۀ خـنـدیـدن تو را کـم داشت در آتـشـی که تـمـامـیِّ خانـه می سـوزد به جـان خـلـق بـیـفـتـد زمانه می سـوزد در آتشی که نشان، بی نشانه می سـوزد چـرا قـلـم وسـط شـعـلـه ها نمی سـوزد؟ برای اینکه مـزیّن به نـام فـاطـمـه است و آتش از سر جبران، به کام فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید مستی رسید و باده و سـاغر به ما رسید روز الـسـت کـه گِـل عـالـم درسـت شـد خـاک سـرای آل پـیـمـبـر بـه مـا رسـیـد وقتی خـدا به طالعـمان داشت می نوشت شـکـر خـدا ولایت حـیـدر به مـا رسـیـد این عـزّتی که هست از آنجا گـرفـتـه ایم آن لحظه ای که منصب نوکر به ما رسید اینجـا اگـر که دور عـلـی بـال می زنـیـم آنـجـا دلـی شـبـیـه کـبـوتـر به ما رسـیـد هرکس گرفت دست خودش را بسوی دوست در این میـان مـحـبـت مـادر به ما رسید چه مادری که لب به سخن تاکه باز کرد روزیّ صد هـزار بـرابـر به مـا رسـیـد مــادر ز مـقـدم تـو بـهـاری تـریـن شـدم دسـت مـرا گـرفـتـی و بـالا نـشـیـن شدم دریا فقط تو هستی و دریاتر از تو نیست انـسـیـۀ خـدایـی و حـوراتر از تو نیست تو می درخشی و همه جـا، نور می شود زهرا فقط تو هستی و زهراتر از تو نیست وقتی که خاکِ پایِ تو عرش است مادرم در اوج آسـمـانی و بـالاتـر از تو نـیست پـیـغـمـبـر خـدا به تـو می گـفـت مــادرم با این حـسـاب ام ابـیـهـاتـر از تو نیـست تو بـضـعـة الـنـبـی خـدایـی و هـیچکـس آیـینه دار حضرت طاهاتـر از تو نیست شـأن تو از روایت لـولاک واضح است اینکه بزرگـتر ز تو بـالاتـر از تو نیـست تو آمـدی و تـکـیـه به عشق تو زد عـلی با بـودن تو حـامـی مولاتـر از تو نیست نام تـو هـمّ و غم ز دل مصطفی گـرفت دست خدا علیست که دست تو را گرفت بـایـد می آمـدی به هـمـه رهـبـری کـنـی شکر خـدا که بر دل ما سـروری کـنـی روز ازل خـدای تو می خواست باشی و در حـق شیـعـه های عـلـی مـادری کـنی در روز حـشـر بـیـن تــمــام پـیـمــبـران آن لحظه می رسد که تو پیغـمـبری کنی حتی پـیـمـبـران به تو تـعـظـیـم می کـنند وقـتـی قـرار شد تو شفـاعـتـگـری کـنی هم رتبۀ عـلـی به خـدا غیر تو که نیست پس می شود به جای عـلی حیـدری کنی سـجـاده پـهـن کن که دوبـاره مـدیـنـه را پُر از پَـر فـرشـتـه و حـور و پـری کـنی دسـت قـنـوت تـو همۀ مـسـتـجـابـهـاست مـهـریـۀ تو فـاطـمـه جـان کـل آبـهـاست وقـتـی کـه مـاه در سـحـر چـادر تـو بود خـورشـیـد زیـر بـال و پر چـادر تو بود زیــر قــدوم تـو پــر و بــال مــلایــکــه فـوج فـرشـتـه دور و بـر چـادر تـو بود هرکس که منتصب به تو شد سربراه شد اصـلا حـجـاب زیـر سـر چـادر تـو بود تو قـبـل مــریــم آمـده ای مـادر بـهـشـت پس ایـن هـمـه حـیـا اثــر چــادر تو بود یک شب چـهـل یـهـود مسلمـان تو شدند ایـن هـم نــشـانــۀ دگـر چــادر تــو بــود نــور تو مـکـه را مَـثَـل کـوه نــور کـرد ابـلـیـس با حضور تو از مکـه دور کرد با بودنت به یاری مردم چه حاجت است دست قنوت خستۀ تو دست رحمت است عشقت مرا به اوج سعادت رسانده است عـشـقت همیشه شـاه کـلـید سعادت است من با تـو و عـلـی، غـم دنـیـا نمی خورم اسم عـلـی و فـاطـمـه رمـز اجابت است دست مـرا بـگـیـر و به دست عـلـی بـده این دست های روبه شما دست بیعت است دستت شکست و دست علی رو به عرش ماند افـتــادن تـو مـعـنـی اصـل ولایـت است یک کـربـلا مرا بـبـری خـوب می شـوم داروی درد سینۀ من یک زیـارت است امـشب بـیـا و روزی مـن را زیــاد کـن امشب مـرا مـقـابـل شـش گوشه یـاد کن
: امتیاز
|
رباعی های ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جبریل به عرش نقش کوثر زده است طوبی گـل تسبیح به پـیکـر زده است از خــانـۀ کـوچـک مـحــمــد امـشـب خورشید زمین وآسمان سر زده است ******* سید رضا مؤید ******* نــور دگــری به بـیــت احــمـــد آمــد مـحـبــوب رســول حـیّ سـرمــد آمـد تا عـطـر وجـودش همه عـالـم گـیـرد زهــرا، گــل گــلــزار مــحــمــد آمـد ****** حــامــد ****** بـر عـالـمـیـان رحـمـت بـی حــد آمـد زیــبــا گــهـــر رســول امــجــد آمــد تـبـریـک بـه شـیـعــیـان اهـل عــالــم چـون فــاطــمــه دخـتـر مـحــمـد آمـد ****** کــربــلائــی ****** عـالـم ز فـروغ احـمـدی لبـریـز است از جـلـوۀ حـیِّ سـرمـدی لبـریـز است مـیـلاد بـتـول است و فــضـای مـکـه از عـطـر گـل مـحـمـدی لبـریـز است ****** سید رضا مؤید ****** ای شــأن نـــزول آیــه هـای کــوثـــر از آسـیــه و هـاجـر و مــریــم بـرتـر وقتی که خدا تو را به احـمد بخـشـیـد فـرمـود به او: صَـلِّ لـِرَبّک وَالـنحَـر ****** سیدمحسن سادات ****** ذات سـرمـدی مـدح تو را می گـویـد عـفـّت ز قـدم هـای تـو رَه می جـویـد از سـیـنـۀ تـو عــطـر جـنـان می آیـد وقـتـی کـه مـحــمــد تـو را می بـویـد ****** سیدمحسن سادات ****** توصیف تو برتر از عـقـول و ادراک در مـدح تو خـالـق تو گـفـتـه لَـولاک بی فاطمه ام نمی شد هـرگـز مـمکـن خَـلق عـلـی و احـمـد و خَـلـق افـلاک ****** سیدمحسن سادات ****** بر کوکب آسـمـان عـصـمت صلوات بر فـاطـمـه گـوهـر نـبـوت صـلـوات بــر مـــادر یـــازده امــــام بــر حــق از صبـح ازل تا به قـیـامـت صلوات ****** مـحـمـد نــژاد ****** زهـرا که گـل سـر سـبـد آل عـبـاست انـوار خـدایـی زِ جـمـالـش پـیـداسـت در قـدر و جـلالتش چه گـویم زین بِه زهـراست محـمد و محـمد زهـراست ****** کــربــلائــی ****** بر چرخ عفاف نور سرمد زهـراست محبوبۀ حـق، دخـتـر احمد زهـراست خـاتـون قـیامت است و بـانوی بهشت سـر سـلـسـلـۀ آل مـحـمــد زهـراسـت ****** قــاضــی ****** بــر آیــنــۀ جــمـــال داور صــلــوات بـر آبــروی آل پــیــمــبــر صـلــوات بر فـاطـمـه ای که شد به شأنش نازل از سـوی خـدا سـوره کـوثـر صلوات ****** حــافــظــی ****** ای اولین زنی که به مردان سرآمدی سر تا قـدم تجـسّـم اوصاف سـرمـدی کانون عشق و عاطفه یعنی که فاطمه آئــیــنــۀ تــمــام نـــمــای مــحــمــدی ****** مــوحــدیــان ****** این مـژدۀ جـانـبـخـش ز سـرمـد آمـد مـیــلاد یـگــانـه بـنـت احــمــد آمــد ای شیـعـه تو را دهـم بـشارت امشب یـک دانــه گــل بــاغ مــحــمــد آمــد ****** شــیــدا ****** آن زن که به مُلک آفـرینش یکـتاست در وادی عصمت وشرف خیرِنساست جـز او نـبُــوَد امّ ابـیــهــا بـه جـهــان آن نــور دو دیــدۀ مـحـمـد زهـراست ****** شــائــق ****** امشب همه جا جـشـن مبـارکباد است دلـهـا همه از مـقـدم زهـرا شـاد است از بـهـر مـحـمـد و خـدیـجـه صلوات روشن همه جا ز نور این اُولاد است ****** سرو علی ****** این جشن وسرور سرمدی ما را بس از فاطمه یک خوش آمدی ما را بس لبـخـنـد به لـب مـهـدی زهــرا بـاشـد عـطـری ز گـل مـحـمـدی مـا را بس ****** سرو علی ****** خـدا کـنـد اثـری حـق به آه ما بخـشد بصیـرتـی به دل عُذر خواه ما بخشد به احترام مـحـمـد چه میشود که خدا شـب ولادت زهـرا گـنـاه مـا بـخـشـد ****** سرو علی ****** تــو را هــر كــس نــدارد دل نــدارد مــيــان ســيــنــه جــز بـاطـل نــدارد دلــم را هــدیــه دادم بــر تــو مـــادر نــوشـــتــم روي آن قـــابـــل نـــدارد ****** سرو علی ****** در بـاغ نـبــوت از نـهــال تــوحــیــد هـنـگـام سـحـر گـلـی شکـوفـا گـردید چون غنچۀ گل، خدیجه خندید چو دید زهـرا چو گُـل مـحـمـدی می خـنـدیـد ****** محمد علی مردانی ****** شأن است و نشانه است بانـوي كـرم الـحـق كه يـگـانـه است بـانـوي كـرم گويند شـفـاعـتـش به هـر كـس بـرسـد دنــبــال بــهــانـه است بـانــوي كــرم ****** کاظم بهمنی ****** مـحـشـر دم از اعـتـبار او خواهد زد او دست به كـار جـستـجـو خواهد زد در کار شـفـاعـت از غـلامـان حسين زهـرا به خـداي كعـبه رو خواهد زد ****** کاظم بهمنی ****** بـر مـقـدم دخــتــر پـيـمـبـر صـلـوات بر چشمۀ پاك حوض كـوثـر صلوات بر مـحـضـر حـضرت مـحـمد تبريك بـر مـادر شيـعـيـان حــيـدر صـلـوات ****** مهدی پناهی ****** عمريست كه ما مراممان حيدري است لـبـريـز از آن پـيـالـۀ كـوثـري اسـت با عشق حسين مُـحب زهـرا گـشـتـيم از بسكه حسين ابن علي مادري است ****** کمال مؤمنی ****** خــورشـيـد زمـيــنـي خــدا يـا زهــرا اي زيـنـت نـام مـصـطـفـي يـا زهـرا مـدح تو همين بس كه شدي تا محشر هـمـتـاي عــلـي مـرتـضـي يـا زهــرا ****** کمال مؤمنی ****** ای روی تو جـلوه گـاه سـرمد زهـرا وی سـیـنـۀ تـو بـهـشت احـمـد زهـرا عـیـد تو بُـوَد، بـبـخـش عـیـدی ما را زان دست که بـوسیـده محـمـد زهـرا ****** سید رضا مؤید ****** یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات مـهر تـو بود قـبـولی صـوم و صلات فـرمـوده نـبـی خـدا گـنـاهـش بـخـشـد هر کس که برای تـو فـرستد صلوات ****** سید رضا مؤید ****** دریاست نبی و گوهرش فاطمه است مولاست علی وهمسرش فاطمه است با آنکه حـسیـن است پـنـاه دو جـهـان او خود به پناه مـادرش فـاطـمه است ****** سید رضا مؤید ****** یا فـاطـمه جان! دست من و دامـانت ای چـشـم امـیـد هـمـه بـر احــسـانـت بــادا بـه فــدایـت پـــدر و مــادر مـن ای گـفـتـه پـیـمـبـر، پـدرت قـربـانـت ****** سید رضا مؤید ****** ای آنکـه خـدایـت ز هـواداران است نازل به جهانْ فیض تو چون باران است یا فـاطـمـه مِـهـر تو بُـوَد روح نـمـاز مهـر تو شـفـاعـت گـنـهـکـاران است ****** سید رضا مؤید ****** ای خـاک ره تـو تــاج سـرهـا زهــرا ای قبر تو مـخـفـی ز نـظـرهـا زهـرا تا باب شفاعت تو باز است چـه غـم؟ گـر بـسـتـه شـود تــمـام درهـا زهــرا ****** محمد جواد غفورزاده ****** بـزمـی بـه حـریـم کـبــریـا بـرپـا شـد کـوثـر ز خـدا به مصطفـی اعطا شـد یک قطره زآب کوثر افتاده به خـاک صـد شـاخـه گُـل مـحـمـدی پـیـدا شـد ****** محمد علی مردانی ****** شـب مــیـلاد زهـــرای بـتــول اسـت ز یُـمـن او دعـا امـشـب قـبـول اسـت شب فـیـض و شب قـرآن، شـب نـور شب اعـطای کـوثـر بر رسـول است ****** حبیب چائیچان ****** چون فـاطـمـه مظهر خـدای یکتاست انـوار خــدا ز روی زهـرا پـیـداسـت همتای علی،در دوجهان بی همتاست زهـراست محـمد و محـمد زهـراست ****** حبیب چائیچان ****** با نـام تـو دل چـه با صـفـا می گـردد با مـهـر تو دل ز غـم رهـا می گـردد بـاشـی تو کـلـیـد راز هـسـتـی زهـرا با نـام تـو قـفــل بـسـتـه وا مـی گـردد ****** محمد خراطی ****** یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است پا از سر کوی تو کشیدن سخت است بـــر زائـــر تــو کــه از ره دور آیــد برگشتن و قـبـر تو ندیدن سخت است ****** سیدمحمدخسرونژاد ****** دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است چرا که مهر حق و مهر اوهماهنگ است اگر قـدم نـگـذارد به عـرصـۀ محـشر کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است ****** محمود ژولیده ****** عـمـريـست رهـيـن مـنّـت زهـرائـيـم مــشـهـور شـده بـه عـزّت زهـرائـيـم مـُرديـم اگـر بـه قــبـر مـا بـنـويـسـيـد مـا پـيـر غــلام حـضـرت زهـرائـيــم ****** جواد حیدری ****** یکــتا گُهـر بـحـر رسـالت زهـراست محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست هـمـتـای عـلـی، نـور دو چـشـم احمد سـرچـشـمۀ دریـای امامت زهـراست ****** سید رضا طباطبائی ****** همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه تا بگویم روز و شب مدح وثنای فاطمه گر نمیشد خلقت نور علی در روزگار همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه ****** جوهری ****** یا فـاطـمـه! روز حـشـر سـتـّاری کن دل سـوخـتگـان را ز کرم، یاری کن ما بـا هـمه گفـتـیـم که بـا فـاطـمـه ایم تــو نــیــز بـــیــا و آبـــروداری کــن ****** محمد رستگار ****** ما زنـده به لطف و رحمت زهـرائیم مـأمـور بــرای خـدمـت زهــرائــیــم روزی که تـمـام خلق حـیـران هستند مـا مـنـتـظـر شـفــاعـت زهــرائــیــم ****** جواد حیدری ******
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
آسـمـان کـوثـر به دنیا آمده کـوثر بخوان با سرود وحی مدح دخت پیغـمبر بخوان مدح آن مـمـدوحۀ مـحـبـوبۀ داور بخوان با زبـان خویشتن نه، با دم حـیـدر بخوان با زبـان حـیـدر از صدیـقـۀ اطهر بخوان هرچه زیبا خوانده ای امروز زیباتر بخوان ماه عصمت اختـر برج هدی را مدح کن روح احـمـد لـیـلـة القدر خدا را مـدح کن جان عالم یک جهان جان را گرفته در بغل دست دل بگشوده قرآن را گرفته در بغل مطـلع الانـوار ایـمـان را گـرفـته در بغل گـوهر دریـای غـفـران را گرفته در بغل هـسـتـی دادار مـنّـان را گـرفـتـه در بغل هرچه گویی بهتر از آن را گرفته در بغل یا محمّد یا محـمّدعـصـمـت کبـراست این بوسه زن بر آفتاب طلعتش، زهراست این این ز پا تا سـر تجـلاّی جمـال داور است این نه یک دختر تمام هستی پیغمبر است این به احمد کوثراست ودختراست ومادراست بلکه مام یازده عیسای عیسی پرور است چارده معصوم را شخصیّت او محور است جز محمّد (ص) از تمام انبیا بالاتر است ذات حـق بـا آیـۀ قـرآن ثـنـاهـا گـویــدش اوّلیـن شـخـصیّـت عـالـم فـداهـا گـویـدش مـخـزن اسـرار حق گـوهر ندارد مثل او ذات ربّ الـعـالمیـن مظهـر ندارد مثل او مصحف خـتـم رسل کـوثـر ندارد مثل او نـخـل سر سبز نـبـوّت بر، ندارد مثـل او شخـص خـتـم الانـبـیا دختر ندارد مثل او شیر حق دست خـدا یــاور ندارد مثـل او هرچه گفتم هرچه گویم در ثنای او کم است مدح نـامـوس خـدا فـوق بیان عـالـم است آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است دستیارش نه همه دار وندارش فاطمه است ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است فـاطـمـه یعنی تمام هـسـتـی هست آفـرین فـاطـمـه یعنی بهشت رحـمـةٌ لـلـعـالـمـین فاطمه یعنی حجاب و عصمت و تقوا و دین فـاطـمـه یعنی چراغ آسـمـانـهـا در زمین فـاطـمـه یعنی یـدالـلّـهـی دگر در آستـیـن فاطمه یعنی علی یعنی همان حبـل المتین فـاطـمـه یعنی جـمـال بـی مـثـال کـبـریــا فــاطــمــه یـعـنـی کـتــاب الله کـلّ انــبـیـا فـاطمه در فـلک هستی نـاخـدایـی می کند فـاطـمه در روز محشر کبـریـایی می کند فـاطمه از شیر حق مشکل گشایی می کند فـاطمه در چشم حـیـدر خودنمایی می کند فـاطـمـه در بـنـدگـی کار خـدایـی می کند فـاطـمـه بر شـیـعـیان لطف نهایی می کند فـاطـمـه یعـنی چـراغ مـحـفـل افـلاکـیـان فـاطمه یعنی ز رأفت همنـشین با خاکیان کیست زهرا یک بهارستان به گلزار وجود کیست زهـرا کعبۀ جان؛ قـبلۀ اهل سجود کیست زهرا راز دار عالم غیب و شهود کیست زهرا برترین محـبـوبۀ حـیّ ودود کیست زهرا باب رحمت دست احسان بحر جود کیست زهـرا خیمۀ سبز ولایت را عمود کیست زهـرا آفتابی کبریایی طلعت است کیست زهرا چارده معصوم دریک صورت است ای بهشت قرب پـیـغـمـبـر جمالت فـاطمه ای تـمـام انـبــیـا مـات جـلالـت فــاطـمــه ای امیـرالـمـؤمنـیـن محو کـمـالـت فاطمه ای مـلایـک بـنـدۀ صفّ نـعـالت فـاطـمـه ای تـمـام وحـی در موج خـیـالت فـاطـمه ای همه مرهون فیض بی زوالت فـاطمه طاهره، انسیّه، حـورایی نمی دانم که ای فاطمه، صدّیقـه، زهرایی نمی دانم که ای عقل و هوش و دانش و افکار خود را باختیم با کـمـیـت و هم تا آنـسوی هستی تـاختیم یا به مضمئن یا به ایـراد سخن پـرداختیم دست ها بر رشتـه های چـادرت انداختیم شعرها خوانده غزل، قطعه، قصائد ساختیم عـاقـبـت دیوانه گـشـتیم و تو را نشناختیم حور، انسان، یا ملک، یا فوق اینان چیستی؟ کـیستی تو کـیستی تو کـیستی توکـیستی؟ من نـمـی گـویـم غـلام دخـتـر پـیـغـمـبـرم من نمی گویم که بـنـشـانـی کـنـار قـنـبـرم من نمی گـویم بـلالت پـا گـذارد بـر سـرم من نمی گویم ثنایت گشته بر لب گـوهرم من نمی گویم بسـوزان تا کـنی خـاکسترم لیک می گویم قـبـولـم کن گـدای این درم دوست دارم تا زلطف و مرحمت شادم کنی دوزخی هستم تو خود از دوزخ آزادم کنی روسیـاهم، زشت کردارم، گـنه کـارم بدم تو بـکـوی خـویش راهـم داده ای تا آمـدم گر چه مردودم به جان زیـنـبت منما ردم نامه ای پر از گـناه است و تهی باشد یدم عالمی را سیر کردم آخر این در را زدم گر روم جایی دگر از پشت این در مرتدم «میثمم» یعنی گـدای خانۀ خشت و گـلت غرق دریای گنه چـشمم به سوی ساحلت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
امشب رسـول الله را قـرآن دیگـر شد عطا قـرآن دیگر از خـدا با نـام کـوثـر شد عطا از مخـزن سـراللّهی تـابنده گوهر شد عطا در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا جان مجـسّـم شد عطا روح منّـور شد عطا مـصـداق کـوثـر آمـده روح پـیـمـبـر آمـده هـمـگـام حـیـدر آمـده زهـرای اطـهر آمده خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او تصویر حُسن کبـریا در طلعت دلجـوی او برتر ز کـلّ انبـیا فرزند و باب و شوی او جـبـریل مـرغ بـام او مـفـتـاح جنّـت نام او در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این دختر چه دختر مادر خورشید عاشوراست این مرآت سیـمای فسبحـان الّذی اسراست این معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این هم دُرّة البیضاست این هم زُهرة الزهراست این در رتبه هم شأن علی در قـدر قـرآن علی روح است و ریحان علی جان است و جانان علی الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش پیش از ولادت مادری بر کـلّ نسل آدمش بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او دست الهی دست او تیر قضا در شست او بـا دیــدۀ دریــائـیـم بـا سـیــنـۀ سـیـنــائـیـم بـا نـالـۀ تـنـهـائـیـم بـا سـوز عـاشـورائـیـم با زشتـی و زیـبـائیم با پـیـری و بُـرنـائـیم با این دمِ صحـرائیـم بـا این سـر سـودائـیم با هـسـتـی و دارایـیـم با پـسـتـی و بـالائیم زهـرائـیـم زهـرائـیم زهـرائـیـم زهـرائـیـم سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه یا فـاطـمـه یا فـاطـمه یا فـاطمه یا فـاطـمه توکیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری هم کبریا را مظهری هم انـبـیا را رهبری ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری دین خـدا را یاوری خـون خـدا را مـادری در خُلق و خو پیغمبری درعزم و همّت حیدری ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری قرآن دعایی بر لبت ایـمـان چـراغ مکتبت حـورا کنـیز زینـبت شب عاشق ذکر شبت در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی فلک نجات خلق را سُکّان تویی لنگر تویی بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مـادر تویی بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت ختم رُسُل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای انـبـیـا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟ ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟ آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فـاطمه بی تو محمّد تا ابـد کـوثـر ندارد فـاطـمـه بی تو امیـرالمؤمنین هـمسر ندارد فـاطـمه بی تو امامت هیچ گه مـادر ندارد فـاطـمـه بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فـاطمه با خاک کویت آبرو بر خلق عـالـم میدهی وز باغ مدحت میوه ها بر نخل میثم میدهی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
از بس فـرشـتـه است گـذر جـای نـدارد جـبــریـل سـر آورده و پـر جـای نـدارد بــنــد آمـده ایـن راه دگــر جــای نــدارد بـا دخـتــر بـابـا کـه پـسـر جــای نـدارد امشب شب عشق است، شب مادر باباست با قبـله بگو قـبلـۀ ما حضرت زهـراست بالاتر از آن خط کـــه نوشتند تو هستی مدحی که نخواندند و نگـفـتـند تو هستی با نـقـطـۀ با، نـقـطـۀ پـیــوند تو هـسـتی آیــیــنــه قــدی خــداونــد تــو هـــستــی چـیـزی بـه جـز از نـور خـداوند نداری ســوگنـــد خـدا گـــفت که مانـنـد نداری بانوچه شگفت است هبوطی که توداری قدراست چه قدری ملکوتی که تو داری صد رشته قنات است قنوتی که تو داری آرامـش دریـاست سکـوتی که تو داری دریایِ علی غیرت طوفانی ات عشق است ای مرد ترین مرد، رجزخوانی ات عشق است عزم مـن و تـو جـزم شد و کارگر افتاد دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد تـا پـای فــشردیــم از عــالم سپـر افـتـاد بـا آلِ عــلی هـــرکه در افـتـاد وَر افتاد مــا سـخـرۀ سخـتـیـم که از باد نـلـرزیم ایـــن درس بــه مــا مادر ما داد نلرزیم هــرجـا که بلند است به زیر قدم ماست برهرچه سه تیغ است شکوه عَلَمِ ماست هربیش که دارند در این پهنه کَمِ ماست موجــیم کــه آســـودگی مـا عَـدَم ماست ما درس جـز از محضر اسلام نـگـیریم مـــا زنــده بــه آنـــیم کـه آرام نـگـیـریم هــر بـادِ مـخـالف شده جـوشن به تنِ ما هــر تــیر تـــوان داد بـــه بـرخاستنِ ما با مــاست همیشــه نفــسِ بت شــکن ما در ســایــۀ زهـــراست تـمـام وطـن مـا این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد وین سیرۀ زهراست که دشمن شکنی کرد جایی که ملک چشم کشد گرد محال است بـــا نام شـــفا پرور تو درد محال است جزشیرخدا گرد تو یک مردمحال است رفتی و جز از تو همان درد محال است با تیغ به تـو تکیـــه کنــد شـــیر خداوند ای خطبه ی تــو غیرت شمشیر خداوند از روز ازل هــر تـپـشت یـاد علی بود نَبْضَت،ضربـانت، نفـست نـاد عـلی بود ایــن هشـت فـلک فـاطمه آباد عـلی بود خانم هـمۀ حـــرف تو فـریـاد عـلـی بود میـلاد تــو و بــاز نمــک گـیـر غـدیـریم از توسـت که مانند تو درگـیـر غـدیـریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
امـشـب نـشـستـه ام بـنـویـسـم تـرانـه هـا از بــاغ از بـهــار مـن از مــادرانـه هـا شکرش میان این همه سـر سروری شدیم مانــنـد یــازده پــسرش مـادری شــدیـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دریــا غــریـق مـرحـمـت بـی كـران تـو هـفـت آسـمـان تـجـلـیِّ رنگـیـن كمان تو خورشـید ناز می كشد از ذرّه های خـاك آنـجا كـه صبـح مـی گـذرد كـاروان تـو صـــدهـا فرشـــته بال نــهادند بر زمین تا دامـــن خـدیـــجه شــود مــیزبان تــو بهــتر شــد آن زنــان قریــشی نیــامدند حــوّا و مــریـم انـد پــرســتار جــان تـو بر قـلب هـای خــستـۀ ما هــم نزول كن ای جــبرئیل تــا به سـحر هــم زبان تو یك شـاخه یـاس در دل مجروح كاشتـیم تنــها بــه احتــرام مــزار نــهـــان تـــو در بــارش اسـت رحمت بـی حدّ ابر تو پنهان شـده است مثـل شب قـدر قـبر تو تسبیح توكه تربت حمزه به قـاب داشت در سینه اش شمیم دعـاهای نـاب داشت از كـور نـیز وقت سـخن رو گـرفته ای هرچند چهره تو ز نور احـتجاب داشت در شكر روزه ای كه سه افطار با تو بود دستت برای خواهش سائل جـواب داشت جسمت نخواست رخت عروسی به تن كند از بسكه از بساط جهـان اجتنـاب داشت با عطر یـازده سحر ایـن باغ آشـنا ست هــرچند عمر مادر گل ها شتـاب داشت بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است آن شـاعری كه طبع روان همچوآب داشت چـون صبح زندگانی روشندلان دمی است آن هم دمی كه باعث احیای عالمی است ای جـلــوۀ شـــكوه و جــلال پـیـمـبـری تــو حـجّـت هـمـیــشـۀ آل پــیــمــبــری قـد راست كرده بود و تـنومند مانده بود از آب چــشـمـۀ تـــو نـهـــال پـیـمـبـری آنجا كه بحث كیـفـیت عـــرش مـی شود جز سیـنـۀ تــو نیــست مثـال پـیـمـبـری مرهـــم به زخـم هـای اُحُـد بـیـشـتـر بنه تو بـا خبـر هـمـیـشه ز حـال پـیـمــبری كمـتـر بـه سیـنـه جای بـده بـوسـۀ نـبـی جاری شده است اشــك زلال پـیـمـبری این لحظه های آخـر از احمد جدا مباش آسـوده نیسـت بـــی تو خـیـال پـیـمبری قـــدری صبـــور باش بـــهشت دل نبی تو زود مـی رسـی به وصـال پیـمـبـری چـــون تــو تـــمام آیـنـۀ خُـلـق احــمدی هــر روز روز توسـت به سال پیمبری ایـّـام شــادمــانــی و روز ولادت اسـت هنـگـام شاد بـودن و وقـت عبادت است در مصـحـف خــدای تعـالی نـوشته بود ایــن نور با طهــور ولایت سرشته بود پیش از شروع خلقت این خاك و آسمان این دانه را به مزرعۀ عرش كشته بود از بـسـكـه بود دسـت توسّل به سمت تو هر گوشه ای زچادر تو رشته رشته بود چندی به التـماس زمـیـن كرده ای نزول این آخــرین مــسافـرت یــك فرشته بود عالم هنوز طـعم محـبّت به جان نداشت حُبّ تو در صـحـیفه مــؤمن نوشته بود ما را بــبخش مــدح تــو كـوثـر نداشتیم مــا غــیــر چــند واژۀ ابــتــر نداشــتیم هــر دخـتــری كـه اُمِّ امـامـت نمی شود یــا مــادر پــیـمـبر رحــمت نـمی شــود در مجمع خلایـق حق فـاطمه یكی است این وحدت است شامل كثرت نمی شود آنـجا كه پای كــفو علی هسـت در میان هــر دختری كه لایق وصلت نمی شود از اینـكه آب مهریه ات بود روشن است هر خــانه ای كه خـانۀ رحمت نمی شود فردا بــیا كــه بــاز قیـــامت بــپــا كـنی ای بانویی كه بی تو قیــامت نــمی شود بــا اشتــیاق سـمــت صــراط آورید رو زهــرا بــدون بـرگ شفاعــت نمی شود این سینه بازحال وهوای مدینه خواست یا رب دعــای كیــست اجابت نمی شود آخر مدیـــنه رازِ پـس پـرده داشته است آخر مدینه یارِ سفــر كــرده داشته است لطف مدام حضرت یاسین به دست توست آری دعا به دست تو آمین به دست توست آنجا كه سینه در تب اندوه سوخته است آرامش دوباره و تسكین به دست توست پیـر خـمـیـن جـلـوۀ فـرزنـدی تو داشت یعنی كه عزت وشرف دین به دست توست آنجــا كــه ابر فتــنه گــری سایه گسترد نابودی تمام شیاطــین به دســت توسـت اســلام با دعــای تو پــیروز مــی شـود آری كلید فتح فلسطین به دست تــوست این انــقلاب جــلوه ای از كـوثـر تو بود بر روح تو ســلام خـدا و دو صد درود
: امتیاز
|